جدول جو
جدول جو

معنی قصار اصفهانی - جستجوی لغت در جدول جو

قصار اصفهانی
(قَصْ صا)
ابراهیم بن عبدالله بن اسحاق اصفهانی، مکنی به ابواسحاق. از محدثانی است که مرده شوئی نیز می کرده و در این کار به پیروی از سنت مبالغه به خرج میداده و ازاینرو به قصار موسوم شده است. وی از ولید بن ابان وحسن بن محمد دارکی و جز ایشان روایت کند. او به سال 373 هجری قمری در 103سالگی وفات کرد. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

اصفهانی، نافعبن عبد الرحمن بن ابی نعیم تابعی، اصفهانی الاصل مدنی الموطن، مکنی به ابورویم یا ابوالحسن یا ابوعبداﷲ یا ابوعبدالرحمن یا ابونعیم، وی بسیار سیاه رنگ و در فن قرائت امام اهل مدینه و رای و قرائت او مورد اعتماد مردم مدینه بوده است، و عثمان بن سعید ورش و عیسی بن میناور قالون از او روایت کنند، و قرائت را از یزید بن قعقاع و ابومیمونه فراگرفته و به سال 159 یا 169 هجری قمری وفات یافت، رجوع به سمعانی و ابن خلکان ج 2 ص 279 و فهرست ابن الندیم ص 42 و ریحانه الادب ج 3 ص 275 شود و نافعبن عبدالرحمن و ابورویم شود
لغت نامه دهخدا
(صِ رِ اِ فَ)
میرزا محمد، مشهور به گل کار و ملقب به درویش ناصر علی. وی از مریدان و مجذوبان نورعلیشاه است، و به روایت هدایت ’در تمام عمر به جز شلواری لباس قبول ننموده، اغلب در بیرون شهرستان به سر می برده’ است. او راست:
خراباتی که رندان را مقام است
برو صوفی که خامان را حرام است.
و نیز رجوع شود به ریاض العارفین ص 337 و سخنوران چشم دیده ص 122 و طرائق الحقایق ج 3 ص 88 و ریحانه الادب ذیل گل کار
لغت نامه دهخدا
(نَ)
میرزا نصیر، محمد اصفهانی بن میرزا عبداله ملقب به نصیرالدین ثانی و مشهور به میرزا نصیر از اجلۀ اطبا و دانشمندان و از شاعران قرن دوازدهم است، مولدش جهرم بوده و سالها در اصفهان نشو و نما یافته سپس به شیراز آمده و به منصب طبابت کریم خان زند رسیده است. از تألیفات اوست: 1- اساس الصحه در طب به عربی. 2- جام گیتی نما در حکمت به فارسی 3- حل التقویم در نجوم به فارسی. 4- رساله ای در رابطۀ میان موسیقی و طب. 5- مشکلات قانون ابن سینا، وجز اینها. وفات وی به سال 1191 است و صباحی در تاریخ وفاتش گفته است: ’آه از مرگ نصیر ثانی’ او راست:
شبی با نوجوانی گفت پیری
کهن دردی کشی صافی ضمیری
چو خم صاحبدلی روشن روانی
در این دیر کهن پیر مغانی
که باد نوبهار و ابر آزار
شنیدم خیمه زد بر طرف گلزار
به هر گلبن هزاری ساز برداشت
به هر سروی تذرو آواز برداشت
صلای یوسف گل شد جهانگیر
زلیخای جوان شد عالم پیر
سحرگاهان نسیم آهسته خیزد
چنان کز برگ گل شبنم نریزد
ترشح های ابر از هر کناری
بود چندان که بنشیند غباری
به پیران کهن غم سازگار است
تو شادی کن ترا باغم چه کار است...
فلک را عادت دیرینه اینست
که با آزادگان دایم به کین است
به جان می پرورد بی حاصلی را
کزو دل بشکند صاحبدلی را.
#
با من که رخم شکسته رنگ آمده است
هفت اختر و شش جهت به جنگ آمده است
بر مرغ دلم که ز آشیان دگر است
این نه قفس فراخ تنگ آمده است.
(از مجمعالفصحا چ مصفا ج 6 ص 1037).
و ریحانه الادب ج 4 ص 200 و نیز رجوع به آثارالعجم ص 105 و طرایق الحقایق ج 3 ص 74 و صبح گلشن ص 524 و قاموس الاعلام ج 6 و آتشکدۀ آذر ص 430 شود
لغت نامه دهخدا
(قَ اِ فَ)
بدان باب القصر نیز گویند. حسین بن معمر قصری بدان منسوب است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا